شرک اکبر

 

تعريف شرک:

شرک در لغت: شرك به معناي شريك، نصيب، مخالطت، مصاحبت، مشارکت، امتزاج و هم صحبتي ميايد. کلمات شرکت و مشارکت هم از همين ريشه گرفته شده است، عربها ميگويند (أشركته) يعني او را شريک گردانيدم. خليل بن احمد فراهيدي ميگويد: شرکت مخالطت دو جانب را گويند، در وقت خواستگاري ميگويند ما خواستيم شما را در دوستي خود شريک نماييم (رغبنا في شِرْكِكُمْ و صِهْرِكم) همچنان شرک راه هايي کوچکي است که توسط قدمها در يک راه ايجاد شده است، براي راه ميگويند (طريق مُشْتَرَكٌ) يعني راهيکه همه در آن شريک هستند ([1])

صاحب تهذيب اللغة ميگويد: من از بعضي عربها شنيدم که ميگفتند: (فلان شريك فلان إذا تزوج بابنته أو بأخته) فلان شريک فلان شخص است، هنگاميکه با دخترش و يا خواهرش ازدواج نموده باشد. او ميگويد: خانم شخص شريک او ميباشد،([2])

مولف محيط المحيط ميگويد: هرگاه بگوييم: (كسي با خدا شرك نمود) براي او شريك ساخت، بنابراين او را (مشرك) يا (مشركي) گويند.([3])

درفرهنگ عميد (شرك) به معناي: كفر، اعتقاد به تعدد خدا، شريك دانستن براي خدا و نيز به معناي نصيب و بهره بيان شده است. ([4])

درسوره انعام آمده است: (لا شريك له) يعني هيچ كسي در مالكيت، ذات و صفات الله (جل جلاله) با وي شريك نيست.

شرک در اصطلاح: شريک نمودن مخلوقي با الله جل جلاله در ذات، صفات، عبادات، افعال و قوانين اش ميباشد.

 

اقسام شرک :

شرک به دو بخش تقسيم ميگردد، شرک اکبر و شرک اصغر.

 

شرک اکبر:

1- تعريف شرک اکبر: گرفتن شريک با الله (جل جلاله) در ذات، صفات، افعال، عبادات و قوانين اش مي باشد. بنابراين شرک ضد توحيد ميباشد چنانچه کفر ضد ايمان ميباشد. ([5])

 

انواع شرک اکبر:

شرک اکبر چهار نوع ميباشد:‏

شرک ‏در ذات - ‏ شرک ‏در صفات ‏- شرک ‏در افعال ‏- شرک ‏درعبادات

 

1- شرك در ذات الله (جل جلاله):

الف: کسي را با ذات الله (جل جلاله) شريک ساختن مثل نسبت دادن پسر، دختر، همسر، همتا، مادر، پدر و يا هم ساير اقارب و نزديکان براي الله (جل جلاله).

ب: نسبت دادن روح به الله (جل جلاله) مثليکه بعضي از مشرکان عقيده دارند که روح خالق در انسانهاست، در حاليکه روح مخلوق است، مالک آن الله (جل جلاله) است، و در آيت شريف گفته شده است که الله (جل جلاله) اين ملک خود را در انسان دميده است چنانچه خداوند جل جلاله مي فرمايد: {فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ} (الحجر: 29)

ج: نسبت دادن جسم و اعضاي مادي به الله (جل جلاله). بعضي از مشرکين خداوند را مجسم نموده از او تصويري ميسازند، و يا به شکل مجسمه خالق را اظهار ميدارند.

- بنابراين مسيحيان مشرک شده اند چرا که حضرت مسيح را پسر خدا ميدانند.

- مشرکان قريش مشرک شدند چرا که ملايکه ها را دخترهاي الله  جل جلاله ميدانستند.

 

2- شرك در صفات الله جل جلاله: شرک در صفات اينست که صفات خالق را مثل صفات مخلوق عقيده نماييم، و يا صفات مخلوق را مثل صفات خالق فکر کنيم. مثلا علم غيب را که مخصوص خداوند جل جلاله است به انسان نسبت دادن، در حاليکه الله (جل جلاله) ميفرمايد: {وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ} (الانعام: 59) به نزد خدا است کليد هاي غيب و آنرا نميداند مگر او.

 

مشکل مشرکين در صفات

مشکل اول: بعضي از مشرکين جلال و عظمت خالق را در صفاتش فراموش نموده صفات ناتواني مخلوق را به خالق نسبت ميدهند. مثلا:

- مشرکين قريش الله جل جلاله را دور دانسته براي نزديک شدن به وي بتها را واسطه ساختند.

- مشرکين يهود صفات بخيلي، پشيماني، رقابت و غيره را به الله جل جلاله نسبت دادند.

-  مشرکين قريش صفات مذکر و مونث را که مخصوص مخلوقات است به خالق نسبت دادند.

مشکل دوم: مشرکين صفات خالق را با صفات مخلوق تشبيه مينمايند، بنابراين فکر ميکنند که خالق صفاتي مثل مخلوقات دارد، مثلا مشرکان فکر ميکنند که مخلوق بخاطر ضرورتي چيزي ميسازد، بنابراين سوال ميکنند که خالق چه ضرورت داشت که چنان کاري را انجام داد، در حاليکه خالق هيچ ضرورتي ندارد، و هرگاه خالق ضرورت داشته باشد، خالق نيست.

 

مشکل سوم: در نامها و صفات الهي توقف ننموده، براي خالق نامها و صفاتي را اختراع ميکنند که شايسته شان و عظمت وي نيست، مثلا اينکه جادوگران نامهايي چون بدوح و غيره نوشته به آن پناه ميبرند.

مشکل چهارم: در کيفيت صفات خالق دقيق شده، اين صفات را مطابق مزاج خود تشريح ميکنند.

مشکل پنجم: صفات مخصوص الهي را به مخلوقي نسبت دادن، مثل اينکه مشرکين نصاري صفات رب، رحمن را به عيساي مسيح دادند، و جادوگران وفالبين ها، صفات عالم غيب را به مخلوقات ميدهند.

 

3- شرک در افعال (تصرف): مشرکين قريش بدين عقيده بودند که مخلوقات ميتوانند در افعالي که مربوط به الله (جل جلاله) است تصرف نمايند، در نظام جهاني، آفتاب، مهتاب، سياره ها، تصرف نمايند، و يا اينکه مخلوقي ميتواند که به انسان نفع و يا ضرري برساند. مثلا اگر فلان درخت را کسي قطع نمايد خواهد مُرد، و يا اگر فلان پرنده را بکشد کور ميگردد، و اگر به فلان درخت طواف نمايد مريضي اش خوب ميشود.

بت هاي شان سمبل هاي مختلف براي تصرف در اين امور بودند، مثلا عقيده داشتند که يک بت ميتواند براي انسان جلب منفعت کند و يا ضرري را از وي دور بسازد، اين عقيده نه تنها در اين بتها بود بلکه براي بسياري از حيوانات، پرنده گان، درختان، نباتات، گياهان ويا اشياي جامد مثل سنگها، مهره ها و غيره نيز چنين عقيده داشتند.

- عده اي از مشرکين درخت مقدسي داشتند و براي آن درخت تعظيم مينمودند، و يا هم بوته هايي را مقدس ميشمردند.

- بعضي از مشرکين مهره ها و بعضي از دانه ها و غيره را مقدس ميدانستند.  

دکترعلي شريعتي اديان قديم را مورد مطالعه قرار داده ميگويد: ((انسانها همواره از مهره گرد و قرمز رنگ و خوشرنگ گرفته به اسم فتي شيسم، از روح جدش گرفته به اسم آنيميسم، از اشياء طبيعي گرفته، از ستاره ها گرفته و از بعضي درختها گرفته از رب الأنواع گرفته از يك تكه سنگ گرفته، همهء اينها را مي پرستيده است، و مجسمه مي ساختند و پرستش ميكردند و تمام مدت عمرش را در راه آنها فدا كاري ميكردند، بلكه خون خودش را به ساده گي ميدادند.)) ([6])

- بعضي از مشرکين شفا بخشيدن را به مخلوق نسبت ميدادند در حاليکه زنده نمودن، ميراندن، روزي دادن اموري اند که به الله تعلق دارد.

 

4- شرک در عبادات: از ديدگاه قرآن عظيم الشان هر آنچه عبادت است مخصوص الله  جل جلاله است ولي مشرکين قريش بعضي عبادت ها را براي الله  جل جلاله و بعضي ديگري را براي بتها که - مجسمه هاي اشخاص صالح و نيک شان بود - انجام ميدادند مثلا براي بتها نذر مي گرفتند و به نام آنها قرباني انجام مي دادند.

از جمله شرک در عبادت، صلاحيت دادن براي مخلوقي در قانون گذاري حلال، حرام، جايز، ناجايز، خوب و بد نيز مي باشد.

مشرکين به طاغوتاني که ادعاي قانون گذاري مينمودند، صلاحيت قانون گذاري را ميدادند، به همين سبب در قرآن کريم، ايمان انسان زماني مورد قبول واقع ميگردد که نخست به اين طاغوتان کافر شده سپس به خالق يکتا ايمان بياورند.

{فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ} (البقره: 256) پس‌ هر كس‌ به‌ طاغوت‌ كفر ورزد و به‌ الله (جل جلاله) ايمان ‌آورد هرآينه‌ به‌ عروة ‌الوثقي ‌چنگ‌ زده‌ است‌.

مؤلف دلايل امام اعظم ابي حنيفة(رحمه الله) درعقايد ميگويد:

 ((اله طاغوتي آنرا ميگويد که يک رئيس، خان، ملک، سلطان فاجر و فاسق را در نافرماني الله تعالي و رسول اطاعت کنند.)) ([7])

در زمانه هاي قديم چنين رواج داشت که مردم نسبت به احکام الهي رواج ها، سنت ها، فيصله هاي قومي، تصميم هاي خان ها و ملک ها را بهتر و برتر دانسته و فکر ميکردند که منفعت ما درهمين امور است، مثلا الله (جل جلاله) حکمي را دربارهء موضوعي تعيين مينمود واين حکم صراحت داشت، ولي خان، ملک و رئيس آن منطقه مخالف حکم الهي فيصله هاي ديگري داشت، به عوض اينکه قاتلي که قصدا کسي را کشته است قصاص شود که نص صريح قرآن عظيم الشان چنين ميگويد، در مقابل آن بزرگ قبيله فيصله مينمود که دختران به عوضش داده شود، و مردم نيز از اوامر اين شخص پيروي مينمودند، ويا اينکه بعضي از پادشاهان مردم را به طاعت و عبادت خود امر مينمود، و ديگران آنرا پذيرفته مطابق احکام او عمل مينمودند. اين انسانهاي فرعون صفت طاغوتان عصر خود بشمار ميروند. زيرا طغيان، سرکشي از احکام الهي را ميگويند. و طاغوتان از احکام الهي سرکشي نموده مطابق نظريات خويش تصميم ميگيرند و مردم را به اين نظريات دعوت ميکنند.

 

قرآن کريم فرعون را که سمبول اقتدار در جامعهء شرک زده است، به عنوان کسي معرفي مي کند که خود را معبود خوانده و کساني را که به او باور دارند و از او اطاعت مي کنند چنان معرفي کرده که فرعون را معبود خود گرفته اند، فرعون را طاغوت (زمامدار سرکش) و پيروان فرعون را عبدالطاغوت (بندگان طاغوت) مي خواند و ازديدگاه قرآن، تا زماني که انسان طاغوت را نفي نکند و از اطاعت آن عصيان نورزد ايمانش به الله (جل جلاله) و ادعاي اعتقادش به توحيد قابل قبول نيست، چنانچه ميفرمايد {لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَاللهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ} (البقره: 256)

در دين هيچ اجبارى نيست و راه [هدايت] از  بيراهه بخوبى آشكار شده است پس هر كس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد به يقين به دستاويزى استوار كه آن را گسستن نيست چنگ زده است و خداوند شنواى داناست.

قرآن عظيم الشان يک موضوع دقيق را براي ما بيان ميدارد و آن اينکه انسان مومن بايد در ابتدا بايد کافر شود به هر آنچه غير الله است (طاغوت) و سپس به الله ايمان آورد.

نخست اين مسلمان بايد به طاغوت کافر شود سپس ايمان به پروردگار يگانه آورد چنانچه خداوند  جل جلاله فرموده است: {فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى} هرکسيکه به طاغوت کافر شد و به الله ايمان آورد او ست که به ريسمان محکم تمسک ورزيده است.

درمورد طاغوت مولف في ظلال القرآن مينويسد: طاغوت صيغهء از طغيان (سرکشي) ميباشد، هرچيزي و کسي را گويند که برعليه عقل طغيان مينمايد، و حق را انکار ميکند، حدودي را که الله براي بنده گانش ترسيم نموده است تجاوز ميکند، قاعدهء عقيدتي به وجود الله ندارد، و قانوني براي شريعتي که الله آنرا بيان داشته ندارد، واز آنجمله تمامي اساليب وروش هايست که از منابع غير الهي گرفته شده است، و هر تصور و انديشه ويا ادبياتي يا تقليدي که از الله گرفته نشده باشد. هرکسيکه به تمامي اينها کافر شده و به الله يگانه ايمان آورده و از او مدد ميخواهد اوست که نجات يافته است. ([8])

از نظر قرآن نفي طاغوت قدم نخستين بسوي توحيد است تا طاغوت را نفي نکني و از آن انکار ننمايي شرط نخستين واساسي توحيد را فراهم نکرده اي، نفي طاغوت وانکار از آن يعني اينکه از او دادخواهي نکني، براي تحاکم و حل و فصل منازعاتت به او رجوع ننمايي، معيارها و ملاک هايش را نپذيري و بکار نگيري و به ضوابط و مقرراتش تن ندهي، با وجود باور به طاغوت و داد خواهي از او، ادعاي ايمانت به خدا دروغين است و در معيار هاي الهي ارزشي ندارد، قرآن چه قضاوت قاطع و ترديد ناپذيري در اين رابطه دارد: {أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعِيداً} (النساء: 60) آيا بسوي کساني نديدي که گمان ميکنند به آنچه بر تو نازل شده و بر آنچه پيش از تو نازل شده ايمان آورده اند، ولي ميخواهند غرض تحاکم نزد طاغوت بروند در حاليکه مامور شده اند تا به آن کافر باشند و شيطان مي خواهد آنانرا به گمراهي عميقي گمراه کند.

متاسفانه عده اي بنابر برداشت ناقص از توحيد گمان ميکنند که شرک فقط اينست که کسي دربرابر صنم مرده سربنده گي خم کند و در پاي آن بيفتند واز آن استمداد بجويد ولي اشکالي در اين نمي بينند که درپاي صنم زنده مي افتد و در برابر طاغوت سر بنده گي خم ميکند. ([9])

 

در عصر امروزي نيز اعتقادات و انديشه هاي جديدي بميان آمده است که انسان را محور قوانين دانسته و در تشريع و تقنين انسان را اساس قرار ميدهد، اين انديشه از هر آنچه که الهي است منکر ميباشد، و تنها انسان را مقنن و مشرع معرفي ميدارد.

پيروي از چنين قوانين و انديشه خود پيروي از طاغوت است، فقط فرق همينقدر است که فرعون کلاسيک ادعاي الوهيت مينمود و مردم را به زور به عبادت خود و قانون خود ميگماشت، و فرعون معاصر با اساليب جنگ فکري جديد بشريت را به عبادت خود، قانون خود و برنامه هاي خود دعوت نموده و برعليه هرآنچه الهي است مبارزه و ستيزه مينمايد.

در آيت ديگري الله جل جلاله ميفرمايد: {وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها} (الزمر: 17)  کسانيکه از عبادت طاغوت ها اجتناب ورزيدند.

در اين آيهء مبارکه مومنان حقيقي کساني را دانسته است که از عبادت طاغوتها اجتناب مي ورزند. زيرا پيروي از قانون کسي عبادت آن کس شمرده ميشود.

يک قاعدهء اساسي در اسلام اينست که علماء مقنن نيستند، بلکه آنان قانوني را که الله (جل جلاله) نازل نموده است براي مردم توضيح، تشريح، تبليغ و بيان ميکنند.

علماء حق ندارند قانوني مخالف قانوني الهي بسازند، مثلا در قانون حلال و حرام الله جل جلاله گوشت گوسفند را حلال و گوشت خوک را حرام دانسته است، بنابراين در اين زمينه حتي شخص پيامبر حق نداشت که گوشت خوک را حلال بسازد.

يکي از اقسام شرک، شرک در اطاعت علماء، گوشه نشينان، رهبران، سلاطين و غيره قانون گذاران در صلاحيت دادن به آنان و پذيرفتن قوانين شان در حلال نمودن محرمات و حرام نمودن حلالها ميباشد.

اين نوع شرک در ميان پيروان عيسي عليه السلام آغاز شد، آنان گمان ميکردند که شرک تنها زماني ميشود که کسي به کسي رکوع و يا سجده نمايد، در حاليکه صلاحيت حلال و حرام نمودن چيزي را تنها رب العالمين دارد، زيرا حتي يک پيامبر نميتواند چيزي را که الله جل جلاله حلال نموده است حرام سازد، و يا مثلا گوشت خوک را که الله جل جلاله حرام نموده است پيامبر آنرا حلال سازد.

مسيحيان احبار (علماء) و رهبان (زاهدان= کسانيکه ترک دنيا نموده بودند) را در حلال و حرام سازي پيروي نمودند، آيت شريف در مورد شان ميگويد: {اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ} (التوبة: 31) اينان دانشمندان و راهبان خود و مسيح پسر مريم را به جاى خدا به الوهيت گرفتند با آنكه مامور نبودند جز اينكه خدايى يگانه را بپرستند كه هيچ معبودى جز او نيست منزه است او از آنچه [با وى] شريك مى ‏گردانند.

 

 در حديث شريف است که نبي صلي الله عليه وسلم اين آيت را تلاوت نمود حضرت عدي بن حاتم برايش گفت اي رسول الله صلي الله عليه وسلم ما آنها را عبادت نميکرديم، رسول الله صلي الله عليه وسلم برايش گفت:

آيا حرامي را که الله حرام گفته بود و آنان آنرا حلال مينمودند شما هم حلال نميشمرديد، و آنچه را که الله حلال نموده بود و آنان حلال ميگفتند شما هم حلال نميگفتيد؟ گفت بلي. اين کار را ميکرديم. نبي کريم صلي الله عليه وسلم گفت: پس همين عبادت شان است. (روايت ترمذي)

بنابراين رسول گرامي اسلام براي آنان فهماند که پيروي از کسي در حلال و حرام سازي در جملهء عبادت آن شخص است.

به همين قسم هرکسي يک قانون گذاري و يا قانوني را پيروي کند که مخالفت با نصوص قرآني و سنت نبوي داشته باشد، او را معبود خود قرار داده است، مثلا کسي را در مباح قرار دادن شراب، سودخوري، زنا و فلم هاي زنا کاري، اختلاط ميان نامحرمان، منع تعدد زوجات و غيره پيروي نمايد.

ابن‌كثير آراي‌ علماء درباره‌ «عروة‌الوثقي‌» را چنين‌ نقل‌ مي‌كند: «عروة‌ الوثقي‌؛ ايمان‌ است‌». سدي‌ مي‌گويد: «عروة ‌الوثقي؛‌ اسلام‌ است‌». سعيد بن‌ جبير و ضحاك‌ مي‌گويند: «عروة ‌الوثقي‌؛ كلمه‌ طيبه‌ لا اله‌ الا الله است‌». انس‌بن‌ مالك‌ مي‌گويد: «عروة ‌الوثقي‌؛ قرآن‌ است‌». سالم ‌ابن ‌ابي ‌الجعد مي ‌گويد: «عروة ‌الوثقي؛‌ دوست‌ داشتن‌ در راه‌ الله و دشمني‌ ورزيدن‌ به‌ خاطر اوست‌». آن‌گاه‌ ابن‌كثير در جمع‌ بندي‌ اين‌ آراء مي‌گويد: «همه‌ اين‌ اقوال‌ صحيح‌ است‌ و ميان‌ آنها هيچ‌گونه‌ تعارضي‌ وجود ندارد».


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: شرک اکبر

تاريخ : یک شنبه 24 / 6 / 1396 | 5:29 PM | نویسنده : یونس |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • وب مغانشابو
  • وب موج سوار
  • وب آموزش ریاضی
  • وب بای شاپ